|
نذار باور کنم تنهای تنهام
نمی خوام با کسی غیر از تو باشم میخوام از خوابی که لحظه ش یه ساله برای دیدن روی تو پاشم
اگه تو باشی و دنیا نباشه میشه با تو همه دنیا رو حس کرد همه دنیا بیاد و تو نباشی دلم دق میکنه با این همه درد
تموم زندگیمو زیرو رو کن که بی تو دلخوشی هامم گناهه خودت باش و من و دیوونگی هام فقط با تو دل من رو به راهه
بذار باور کنم اینو که با عشق حقیقت میشه تو افسانه باشه میشه افسانه ها رو زندگی کرد اگه حق با من دیوونه باشه... [ جمعه 19 ارديبهشت 1393
] [ 11:16 ] [ رضاخطر ] شیشه عطر تو افتادو شکست بین ما همیشه یه غریبه هست حالا که دنیامو کرده زیر و رو کی تو رو ازم گرفت؟ بهم بگو!
مث سایه،مث دیوار... مث زنجیر...مث آوار یه نفر هست...آره انگار یه شبح...یه چهره تار
نمیخواد من و تو ما شیم نمیخواد تو قصه باشیم سر راه ما نشسته یه دوراهی...که جدا شیم
اونکه نامه هام دستت نرسوند.... شیشه عطرت انداخت و شکوند به تو گفت سر قرارمون نیای... من تا ابد توی جاده نشوند
شیشه عطر تو افتاد و شکست... بین ما همیشه یه غریبه هست... [ جمعه 19 ارديبهشت 1393
] [ 11:16 ] [ رضاخطر ] خدایا وحشت تنهایی ام کشت کسی با قصه من آشنا نیست در این عالم ندارم هم زبانی به صد اندوه مینالم –روا نیست-.
شبم طی شد،کسی بر در نکوبید. به بالینم چراغبی کس نیافروخت. نیامد ماهتابم بر لب بام، دلم از این همه بیگانگی سوخت.
به روی من، نمی خندد امیدم شراب زندگی در ساغرم نیست. نه شعرم می دهد تسکین به حالم، به غیر از اشک غم در دفترم نیست.
بیا ای مرگ، جانم بر لب آمد بیا در کلبه ام شوری برانگیز بیا شمعی به بالینم بیافروز بیا شعری به تابوتم بیاویز
دلم در سینه کوبد سر به دیوار که این مرگ است و بر در می زند مشت! بیا ای هم زبان جاودانی، که امشب وحشت تنهایی ام کشت!
[ جمعه 19 ارديبهشت 1393
] [ 11:14 ] [ رضاخطر ] می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه و ویرانه خویش به خدا میبرم از شهر شما دل شوریده و دیوانه خویش
می برم تا که در آن نقطه دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکه عشق زین همه خواهش بی جا و تباه
می برم تا که ز تو دورش سازم زتو، ای جلوه امید محال می برم زنده به گورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال
ناله می لرزد، می رقصد اشک آه، بگذار که بگریزم من از تو ، ای چشمه جوشان گناه شاید آن به که بپرهیزم من
بخدا غنچه شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید شعله آه شدم ، صد افسوس که لبم باز بر آن لب نرسید
عاقبت بند سفر پایم بست می روم، خنده به لب، خونین دل می روم از دل من دست بردار ای امید عبث بی حاصل
[ جمعه 19 ارديبهشت 1393
] [ 11:14 ] [ رضاخطر ] نمیدانم چه می خواهم خدایا به دنبال چه می گردم شب و روز چه می جوید نگاه خسته من چرا افسرده است این قلب پر سوز
ز جمع آشناییان می گریزم به کنجی می خزم آرام و خاموش نگاهم غوطه ور در تیرگیها به بیمار دل خود می دهم گوش
گریزانم از این مردم که با من به ظاهر همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو صد پیرایه بستند
از این مردم که تا شعرم شنیدند به رویم چون گلی خوشبو شکفتند ولی آن دم که در خلوت نشستند مرا دیوانه ای بد نام گفتند
دل من ای دل دیوانه من که می سوزی از این بیگانگی ها مکن دیگر ز دست غیر فریاد خدا را بس کن این دیوانگی ها
[ جمعه 19 ارديبهشت 1393
] [ 11:12 ] [ رضاخطر ] ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ : ﭼﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺖ [ پنج شنبه 18 ارديبهشت 1393
] [ 15:39 ] [ رضاخطر ] مکالمه دوتا عاشق باهم متنشو براتون نوشتم بخونید قشنگه [ دو شنبه 15 ارديبهشت 1393
] [ 18:9 ] [ رضاخطر ] [ شنبه 13 ارديبهشت 1393
] [ 1:31 ] [ رضاخطر ] به ســـلامتــــی اونایــی که مخـــــــــــــاطب خاصشــــــــون خداســـــــــــت [ جمعه 12 ارديبهشت 1393
] [ 22:5 ] [ رضاخطر ] زیباترین لحظه زندگیم٬ لحظه با تو بودن بود... [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 20:17 ] [ رضاخطر ] به ســَلامـَتی کسی کــه
وقــتی بـَغــلش کــردَمـ تمـــآم تــَنــم لــرزیــد نه وآســه خوشحـــآلی .. یــآ عشــق بــآزی واســه تــرس ِ از فــردآی بـدون اون [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 20:0 ] [ رضاخطر ] گفته بودی دلتنگی هایم را با قاصدک ها قسمت کنم [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:59 ] [ رضاخطر ] فرض میکنم!
تو ... خیلی دوستــــــم داری ...
همینقدر که من دوستت دارم ...
و یکی از همین روزها
دلت برای روز های قشنگمون تنگ می شه ...
فرض میکنم ...
هیچ وقت بی تفاوت نبودی،
و تمام این ساعت ها
که نبودی
به یادم بودی ...!
فرض میکنم ...
دنیا هنوز آدم های احساساتی مثل من رو دوست داره ... !
و تو ... و تـــو ...
همین لحظه
دلت برای یه ثانیه از اون روزهایی که با من بودی سخت تنگ می شه ...
فقط فرض میکنم ...
همین [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:58 ] [ رضاخطر ] امشبــ باز هم...
اشک هایمـــ تنها برای تو...
جــــاری میــ شونـــد..
و می دانند که باز همــ نمیخوانی و نمی فهمیـــ..
دوستت دارم هـــا..
عاشقتمــ هــــــــــــا...
برات می میرمــ و زنده میشمــ ها...
اشکــ ها و لبـــ خند هـــــا....
تمام احساساتــ من برای تو...
تکرار و تکرار می شونــــــــــــــد..
و من هیچ حسی را کم ندارم...!!!!
جز حسی که در قلبم پدیدار شود و بگوید:
هنوز هم کسی دوستــــت دارد...
[ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:56 ] [ رضاخطر ] آرزو دارم شبی عاشق شوی [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:53 ] [ رضاخطر ] دوسـتم !
پـیراهنـم را بـزن بـالا ...
کـمرم را دیـدی ؟
نـترس چـیزی نـیست !...
ایـنها فـقط جـای خـنجرنـد ، مـن نـفهمیـدم در رفـاقـت چـه شد !
" تــو مـواظـب بــاش "
[ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:50 ] [ رضاخطر ] بیا تمامش کنیم…. همه چیز را…. که نه من سد راه تو باشم و نه تو مجبور به ماندن…. نگران نباش…. قول میدهم کسی جای تو را نمیگیرد… اما فراموشم کن….. بخند… تو که مقصر نبودی… من این بازی را شروع کردم… خودم هم تمامش میکنم… میدانی؟؟؟؟؟؟؟؟ گاهی نرسیدن زیباترین پایان یک عاشقانه است…. بیا به هم نرسیم…!!!!! [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:46 ] [ رضاخطر ] [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:43 ] [ رضاخطر ] [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:39 ] [ رضاخطر ] [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:35 ] [ رضاخطر ] [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:34 ] [ رضاخطر ] [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:32 ] [ رضاخطر ] [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:32 ] [ رضاخطر ] [ سه شنبه 9 ارديبهشت 1393
] [ 19:31 ] [ رضاخطر ]
دیشب وقتی آن پیام"دوستت دارم" به دستم رسید. ....
در جایی دور از این اتاق این شهر و این آسمان بودم.
درست موقع نوشتن "من بیشتر"
پیام دیگری آمد:
"اشتباه شد"
[ چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393
] [ 20:20 ] [ رضاخطر ]
دلتنگی نیمه شب همون مکثی که رو اسمش میکنی وقتی شماره های گوشیت رو میای پائین.... [ چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393
] [ 19:0 ] [ رضاخطر ]
چقــــدر سختـــــه بعـــد از ســـالهــــا انتظـــار....
نیمــــه ی گـــم شــده اتــــ را کـامــل بیـــابی!!!! [ چهار شنبه 3 ارديبهشت 1393
] [ 18:59 ] [ رضاخطر ] [ جمعه 29 فروردين 1393
] [ 21:45 ] [ رضاخطر ] دختر:دوست دخترجدیدت خوشکله؟
(دخترتو دلش:آیاواقعاخوشکل ترازمنه) پسر:آره خوشکله (پسرتودلش:اماتوهنوززیباترین دختری هستی که من میشناسم) دختر:شنیدم دخترشوخ طبع و جالبیه (درست همون چیزی ک من نبودم) پسر: آره همینطوره (ولی درمقایسه باتو هیچه) دختر: خب من دیگه بایدبرم (قبل اینکه گریم بگیره) پسر:اره منم همینطور (گریه نکنیا) دختر:خدافظ (هنوزعاشقتمودلم برات تنگ میشه) پسر:خدافظ (بخدا عشقت هیچوقت ازقلبم بیرون نمیره...هرگز) کاش ماآدماحرف دلمون رو میزدیم کاش........ [ جمعه 29 فروردين 1393
] [ 21:32 ] [ رضاخطر ]
[ جمعه 29 فروردين 1393
] [ 20:17 ] [ رضاخطر ] |
|
[ طراحي : 9pars ] [ Weblog Themes By : 9pars ] |