|
[ جمعه 24 مرداد 1393
] [ 13:29 ] [ رضاخطر ] از بـــغـــل این پــســت ها ، راحت رد نشو ... [ جمعه 24 مرداد 1393
] [ 13:28 ] [ رضاخطر ] با ﮔﺮﮔﻬﺎ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﮐﻦ ﭼﻮﻥ ﺗﺎ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻧﺸﻮﻧﺪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻧﻤﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﻭﻟﯽ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺗﺎ ﺳﯿﺮ ﻣﯿﺸﻮﻧﺪ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ گرگ باش مغرور میخوای خنجری بزنی از رو به رو بزن مثل گرگ تعصب داشته باش مثل گرگ حتی به شیر هم رحم نکن مثل گرگ رو در رو حق بگیر به مانند گرگ باش دشمن را بدر در برابر سگان ولگرد بی تفاوت باش آن ها با واق واق کردن های بیهوده زنده اند گرگ باش... زوزه ی گرگ از تنهایست ولی گرگها دسته جمعی زوزه میکشند در دنیای گرگها اعتماد یعنی مرگ با همه باش اما تنها ! ! ! [ جمعه 24 مرداد 1393
] [ 13:26 ] [ رضاخطر ] [ جمعه 24 مرداد 1393
] [ 13:25 ] [ رضاخطر ] [ جمعه 24 مرداد 1393
] [ 13:24 ] [ رضاخطر ] [ جمعه 24 مرداد 1393
] [ 13:18 ] [ رضاخطر ] نَسل اِمروزه هَمه فکرآ دآغون ..
[ جمعه 24 مرداد 1393
] [ 13:15 ] [ رضاخطر ] [ جمعه 24 مرداد 1393
] [ 13:4 ] [ رضاخطر ] دل نده به ادمها ،
[ جمعه 24 مرداد 1393
] [ 12:50 ] [ رضاخطر ] من به تعداد تمام سیگار هایی که کشیده ام تو را یاد کرده ام اگر می توانستم تو را فراموش کنم سیگار را هم ترک میکردم ♥♥"رضــــــــــــــا"(▓▓▓(̅(_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅()خطــــــــــــــــــر ♥♥
[ جمعه 30 خرداد 1393
] [ 15:18 ] [ رضاخطر ] بـگــذار بـــســـوزیــم مــا کـه دادمـــان بـه آسمــــان نــــرسیــد
[ جمعه 30 خرداد 1393
] [ 14:50 ] [ رضاخطر ] من اینهمه از سیگار می نویسم...
♥♥"خطر"(▓▓▓(̅(_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅_̅()ڪے ♥♥
[ جمعه 30 خرداد 1393
] [ 14:44 ] [ رضاخطر ] آنگاه که آرزوهایم را به روی دیوار نوشتم نمی دانستم چشم نامحرمی بدان نظارگر است.آنگاه که مشق سکوتم را خواستم بر دیواره های تاریک شب بنویسم طوفانی آمد و آرامش مرا به یغما برد و آنگاه که درد بی کسی هایم را به رودخانه زلال صاف سپردم او با بی اعتنایی از کنار من گذشت
و آنگاه که فریادم را بر سر کو ها کشیدم تا بلکه آرام گیرم او نیز فریادم را پس داد و مرا قبول نکرد حالا با توام با تویی که حرف و دلم و درد تنهایی هامو صدای فریادم را که از سوز و زخم دل است را از پشت دیوارها و فاصله ها می شنوی تو چی تو هم می خواهی مرا تو این دنیای وانفسا تنها گذاری و مرا به حال خود رها کنی
خدای من من تنهام ، یارایی را برای یاری دهنده ام نیست دستم را بگیر که احساس می کنم هر چه بیشتر برای رهایی از مرداب سختی ها و دلتنگی های این دنیا دست و پا می زنم بیشتر در آن غرق می شوم و در آن فرو می روم یا پر پروازم ده یا...
گفته بودی هر گاه تو را به دهنه پرتگاه بردم
هراس مکن چون یا تو را از پشت خواهم گرفت یا به تو پرپرواز خواهم داد
خدای من خدای من وقتش فرا رسیده پس چرا کاری نمی کنی سنگ ریزه های زیر پایم در حال فرو ریختنند پس چرا یاریم نمی دهی .. [ جمعه 30 خرداد 1393
] [ 14:25 ] [ رضاخطر ] بعد از مرگم مرا در دورترین غروب خاطراتت هم نخواهی دید... [ پنج شنبه 29 خرداد 1393
] [ 22:53 ] [ رضاخطر ] بر سنگ مزار الا ، اي رهگذر ! منگر ! چنين بيگانه بر گورم چه مي خواهي ؟ چه مي جويي ، در اين كاشانه عورم ؟ چه سان گويم ؟ چه سان گريم؟ حديث قلب رنجورم ؟ از اين خوابيدن در زير سنگ و خاك و خون خوردن نمي داني ! چه مي داني ، كه آخر چيست منظورم تن من لاشه فقر است و من زنداني زورم كجا مي خواستم مردن !؟ حقيقت كرد مجبورم چه شبها تا سحر عريان ، بسوز فقر لرزيدم چه ساعتها كه سرگردان ، به ساز مرگ رقصيدم از اين دوران آفت زا ، چه آفتها كه من ديدم سكوت زجر بود و مرگ بود و ماتم و زندان هر آن باري كه من از شاخسار زندگي چيدم فتادم در شب ظلمت ، به قعر خاك ، پوسيدم ز بسكه با لب محنت ،زمين فقر بوسيدم كنون كز خاك فم پر گشته اين صد پاره دامانم چه مي پرسي كه چون مردم ؟ چه سان پاشيده شد جانم ؟ چرا بيهوده اين افسانه هاي كهنه بر خوانم ؟ ببين پايان كارم را و بستان دادم از دهرم كه خون ديده ، آبم كرد و خاك مرده ها ، نانم همان دهري كه بايستي بسندان كوفت دندانم به جرم اينكه انسان بودم و مي گفتم : انسانم ستم خونم بنوشيد و بكوبيدم به بد مستي وجودم حرف بيجايي شد اندر مكتب هستي شكست و خرد شد ، افسانه شد ، روز به صد پستي كنون ... اي رهگذر ! در قلب اين سرماي سر گردان به جاي گريه : بر قبرم ، بكش با خون دل دستي كه تنها قسمتش زنجير بود ، از عالم هستي نه غمخواري ، نه دلداري ، نه كس بودم در اين دنيا در عمق سينه زحمت ، نفس بودم در اين دنيا همه بازيچه پول و هوس بودم در اين دنيا پر و پا بسته مرغي در قفس بودم در اين دنيا به شب هاي سكوت كاروان تيره بختيها سرا پا نغمه عصيان ، جرس بودم در اين دنيا به فرمان حقيقت رفتم اندر قبر ، با شادي كه تا بيرون كشم از قعر ظلمت نعش آزادي
[ پنج شنبه 29 خرداد 1393
] [ 22:43 ] [ رضاخطر ] امروز یک مرده شور را دیدم ... [ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:41 ] [ رضاخطر ] [ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:38 ] [ رضاخطر ]
[ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:32 ] [ رضاخطر ] هنوز منتظرم [ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:28 ] [ رضاخطر ] [ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:20 ] [ رضاخطر ] ﮔﻔﺘﻢ: ﺯﻥ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭﯼ
ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﯾﻦ ﺣﺎﻝ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻌﺸﻮﻗﻪ ﺍﯼ ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻟﺬﺕ ﺩﺍﺭﻩ... ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﯽ؟ﺳ ﮑ ﺲ ﯾﺎ ﺧﯿﺎﻧﺖ؟ ﮔﻔﺖ: ﻫﺮ ﺩﻭﺗﺎﺵ ﮔﻔﺘﻢ: ﻣﮕﻪ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺳ ﮑ ﺴﻪ؟ﺑﺎ ﺯﻧﺖ ﻣﮕﻪ ﺳ ﮑ ﺲ ﻧﺪﺍﺭﯼ؟ ﮔﻔﺖ: ﭼﺮﺍ ﻭﻟﯽ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﺩﺧﺘﺮﺍ ﺧﯿﻠﯽ ﻧﺎﺯﻥ .ﺧﺐ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺎ ﻣﯿﺪﻥ ﭼﺮﺍ ﻧﺮﻡ ﺳﻤﺘﺸﻮﻥ؟!!؟!؟ ﺗﺎﺯﻩ ﺟﻮﻭﻥ ﺗﺮ ﺍﺯ ﺯﻧﻢ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻦ . ﮔﻔﺘﻢ: ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭼﯽ ﻫﺴﺘﯽ؟ ﻓﮏ ﻣﯿﮑﻨﯽ ﺍﮔﻪ ﺯﻧﺖ ﺑﻔﻬﻤﻪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻪ؟ ﮔﻔﺖ... . ﺯﻧﺪﮔﯿﻪ ﺭﺍﮐﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ ﺑﺎﯾﺪ ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺗﻮﺵ ﺑﺎﺷﻪ ﮔﻔﺘﻢ: ﻧﮕﻔﺘﯽ...ﭼﺮﺍ ﺧﯿﺎﻧﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ؟!!! ﺧﻨﺪﯾﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻢ ﺷﺎﯾﺪ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﻣﯿﺸﻢ . ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﺍﻭﻥ ﻣﺮﺩ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺭﻭ ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻧﺸﺴﺘﻢ ﻭ ﻋﺠﯿﺐ ﯾﺎﺩ ﺍﯾﻦ ﺷﻌﺮ ﻓﺮﻭﻍ ﻓﺮﺧﺰﺍﺩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻪ":ﺳﻨﮕﺴﺎﺭ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ...ﻏﺎﻓﻞ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﺷﻬﺮ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻓﺎﺣﺸﮕﺎﻥ ﻣﻐﺰﯼ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮐﺴﯽ ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﺪ ﻣﻐﺰﻫﺎﯼ ﻫﺮﺯﻩ ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮﺗﺮﻧﺪ ﺗﺎ ﺗﻦ ﻫﺎﯼ ﻫﺮﺯﻩ... [ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:19 ] [ رضاخطر ] [ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:18 ] [ رضاخطر ] دو پیک شراب [ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:16 ] [ رضاخطر ] [ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:13 ] [ رضاخطر ] [ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:12 ] [ رضاخطر ] [ چهار شنبه 14 خرداد 1393
] [ 9:5 ] [ رضاخطر ] گئدین دئیین خان چوبانا
[ چهار شنبه 7 خرداد 1393
] [ 20:13 ] [ رضاخطر ] دلم واسه اون دبستان تنگ شده که وقتی تنها تو گوشه حیاط مدرسه وایسادی یه نفر میومد بهت میگفت: میای با هم دوست بشیم..!!؟ [ شنبه 20 ارديبهشت 1393
] [ 17:50 ] [ رضاخطر ] گاهی چه دلتنگ میشویم
برای یک مواظب خودت باش
برای یک هستم
برای یک نوازش
[ شنبه 20 ارديبهشت 1393
] [ 17:50 ] [ رضاخطر ] هی روزگار لعنتی
نه نترس
دیگر عاشق نمی شوم
دیگر حوصله غزل سرودن ندارم
دیگر بی بهانه باران نمی بارم
دیگر طعم آغوشت را نمی خواهم
من نبودنت را با یک سرنگ
در رگهایم جاری می کنم
دوریت را هر شب
پیک به پیک سر می کشم
هق هق دلم را
زیر آتش سیگار پنهان می کنم
نبودنت در من جاریست ...
[ شنبه 20 ارديبهشت 1393
] [ 17:48 ] [ رضاخطر ] |
|
[ طراحي : 9pars ] [ Weblog Themes By : 9pars ] |